سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اشعار و داستانهای عاشقانه
  •   برگِ اول-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت آخر
  • برگِ اول-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت آخر

    دیواراتاقش پر از تابلوهای نقاشی‌ است. مادر می‌گوید همه را خودش کشیده: یک سبد میوه. یک خیابانِ پر ازکافه و صندلی. زن لختی هم توی یکی از تابلوها دست‌هایش را گذاشته روی سینه‌هایش مبادا کسی آنها را ببیند.  

    می‌گویم از منم یه نقاشی قشنگ می‌کشی؟ سرش را تکان می‌دهد. شانه بالا می‌اندازد و می‌خندد. شاید اگر توی پاریس حواسش به خیابان بود؛ زیرماشین نمی‌رفت تا سرش بشکند و یادش برود چطور نقاشی کند. کاش می‌دانستم وقتی به این آهنگ غمگین گوش می‌کند فکرش به کجاها می‌رود. از بس آن را شنیده صفحه خط خطی شده و موقع خواندن خش خش می‌کند. سوزن را که از روی گرام برمی‌دارم با دلخوری از روی صندلی بلند می‌شود می‌رود از زیر تخت چمدانش را بیرون می‌کشد درش را باز می‌کند تا ببیند عکس‌هایش کجاست. سر جایشان است؛ لای یک دسته روزنامه کهنه. من این عکس‌ها را ندیده‌ام. اجازه نمی‌دهد. به هیچکس اجازه نمی‌دهد. از اتاقش هم که بیرون می‌رود در را قفل می‌کند. توی چمدانش به‌جز عکس و خمیردندان و یک حوله‌ی کوچک دستی، چند پاکت تاخورده‌ی نامه هم هست. هیچ‌وقت خدا بازشان نمی‌کند ببینم تویشان نامه‌ای، چیزی هست یا نه. حتما هست وگرنه آدم که پاکت خالی را نگه نمی‌دارد.

    مش ممد زنِ عمومحسن را دیده. طاطا نه؛ چون آن روزها طاطا هنوز نیامده بوده پیش ما.

    گفتم: مش ممد زن عمو محسنم چه شکلی بود؟ گفت: لابد این‌جا را دوست نداشت وگرنه عموی به این خوبی را ول نمی‌کرد برگرده.

    از مادرم که می‌پرسم، می‌گوید: بود دیگه. یه زن موطلایی پرافاده‌ی فرانسوی.

    گفتم چرا برگشت رفت؟

    گفت: وای ثریا، دخترِ خوبی مثل تو این‌همه کنجکاوی نمی‌کنه که عزیز دلم.

    عمومحسن را که برام خوردن شام صدا کنی، فورا می‌رود سر کمد لباسش. کت و شلوارهایش را یکی یکی کنار می‌زند: نمی‌دونی فراکمو کجا گذاشتم دخی؟

    مادر می‌گوید: مهمونی رسمی که دعوت نشدید محسن خان. گاردن پارتی‌ام قرار نیست بریم. همین که تنتونه خوبه. بیاید بریم شام یخ کرد.

    چقدر دلم می‌خواهد یک روز بروم سر کمد لباس پدر فراکش یواشکی بردارم و بدهم عمویم بپوشد ببینم چه شکلی می‌شود؛ اما می‌ترسم بفهمند و دعوایم کنند.

    مش ممد می‌گوید من تا یادمه چنین کت درازی که دنبال‌اش زمینو جارو کنه تن عموت یکی ندیدم.

    گفتم: داشته وگرنه بی‌خودی دنبالش نمی‌گشت.

    طاطا می‌گوید اگر هم قبلا ‌چنین چیزی داشته، یا الان توی انباری ته صندوقه ؛ یا مادرت داده‌ دم در به کت‌شلواری.

    به‌عمو محسن قول داده‌ام اگر بزرگ شدم و رفتم سرِکار؛ حتما یکی از آن خوشگتر، برایش بخرم.» پایان. 

    وای چه کار بدی کردم انشاءمو برای مادر خوندم. اگه می‌دونستم این همه عصبانی می‌شه محال بود بخونم. گفت: نکنه اینو می‌خوای توی مسابقه شرکت بدی؛

    گفتم مگه چیه؟

    گقت:امان از دست تو ثریا؛ کدوم دختر عاقلی اسرار خونه‌شو ور می‌داره می‌بره مدرسه سر صف بخونه؟ ور داراینو پاره‌اش کن یه انشاء قشنگ بنویس. باشه دخترم؟ 

    شاید دیگه هیچ‌وقت انشاء ننویسم. شاید دیگه توی هیچ‌مسابقه‌ای شرکت نکنم.

     

     



  • نویسنده: پوریا(جمعه 90/9/25 ساعت 10:8 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • زندگی نامه یک دریافت کننده عضو
    برگِ دوم-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم»
    برگِ اول-پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت آخر
    پارههایی از رمان «دفتر خاطرات ثریا میم» قسمت اول
    داستان مسافر اتاق شماره 17
    داستان دونیمه(قسمت دوم)
    داستان دو نیمه(قسمت اول)
    داستان کلید
    یادی وحکاینی (قسمت دوم وآخر)
    یادی و حکایتی(قسمت اول)
    قسمت دوم داستان نیمه دوم
    داستان دونیمه(قسمت اول)
    نامه شهید عباس دوران به همسرش
    دانلود کتاب غروب جلال از سیمین دانشور
    دانلود کتاب مرگ در ونیز
    [همه عناوین(59)][عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 23220212
    بازدید امروز : 132
    بازدید دیروز : 319
  •   پیوندهای روزانه
  • n-4..swf - 38.5 Kb
    شعر و داستانهای عاشقانه [401]
    سیاسی ،اجتماعی [160]
    دانلود نرم افزار موبایل و غیره به صورت رایگان [218]
    [آرشیو(3)]


  •   فهرست موضوعی یادداشت ها

  • داستان[16] . داستان[2] . اتاق شماره 17,داستان,داستان عاشقانه,داستان اجتماعی,داستان زیبا . اهدای عضو.خاطرات یک دریافت کننده.اهدای عضو . خاطرات یه دریافت کننده عضو.اهدا کننده،دریافت کننده.خاطرات اهدا ک . خاطرات،دریافت کننده عضو.اهدا کننده.اهدای عضو.داستان اهدای عضو.خا . داستان ثریا میم,داستان ثریا م . داستان رنجیر عشق،عشق،داستان عاشقانه،داستان اجتماعی،داستان،داستان . داستان عاشقانه،داستان،داستان های اجتماعی،داستان های پندآموز . داستان غم انگیز،داستان،داستان یک دختر،داستان های غم انگیز . داستان لاستیک،داستان پنداموز،داستان زیبا،داستان عاشقانه . داستان,ثریا میم,داستان ثریا م,داستان ثریا . داستان,داستان عاشقانه,داستان اجتماعی,رمان . داستان,شعر,داستان اجتماعی,رمان,داستان های جالب, . داستان,مقاومت,عکس،کلید,پول,کارت اسکایپ,کارت ویزا,شارژ کش یو,پول، . داستان.گوره خر.کوره خر.داستان گوره خرها،خر ها،پوره،گوره،کوره خره . داستان،داستان عاشقانه،داستان اجتماعی . داستان،داستان کوتاه،داستان های قشنگ،داستان های آموزنده،داستان ها . داستان،داستان های عاشقانه،داستان های اجتماعی . داستان،نامه . دانلود کتاب سووشون،سووشون،سیممین دانشور . دو نیمه،نیمه،داستان دو نیمه،داستان،رمان . شهید عباس دوران،نامه به همسرم،نامه شهید عباس دوران . غروب های غریب.دانلود کتاب عاشقانه،کتاب غروب های غریب . مار،ماردرگلو،داستان،رمان،ماربازی،باری با مار،گلو،ماردر گلو،داستا . مرگ در ونیز،دانلود کتاب توماس مان،مرگ در ونیز،دانلود رایگان کتاب . نهایت عشق،داستان عاشقانه،داستان پندآموز،داستان عاشقانه . کتاب غروب جلال از سیمین دانشور،سیمین دانشور،دانلود کتاب غروب جلا .
  •   مطالب بایگانی شده

  • آرشیو داستان ها

  •   درباره من

  • اشعار و داستانهای عاشقانه
    پوریا

  •   لوگوی وبلاگ من

  • اشعار و داستانهای عاشقانه

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • PARANDEYE 3 PA
    سفیر دوستی
    .: شهر عشق :.
    شعر و داستانهای عاشقانه
    آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
    مذهب عشق
    دهاتی
    دکتر علی حاجی ستوده
    برای سلامتی مهدی صلوات
    حاج آقا مسئلةٌ

    جوکستان ، اس ام اس ، جوک ، لطیفه ، طنز ،jok+sms

    ترانه سرا
    مرجع بازی های آنلاین
    جوک،عکس،SMS
    Free Links

  •  لوگوی دوستان من





































  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی